به گزارش تحریریه، در اوایل سال ۲۰۲۲، بسیاری از کشورها، مقاومت دلیرانه اوکراینی ها را ستودند که نیروهای روسیه را در بیرون دروازههای خارکیف و کییف میخکوب کردند. بوریس جانسون، نخست وزیر وقت بریتانیا در آن زمان گفت: "این لحظه باشکوهی برای اوکراین است که برای نسلها به یاد مانده و به آن افتخار خواهد شد." اولاف شولتز، صدراعظم آلمان هم گفت: "سربازان اوکراینی پایمردی بی پایانی از خود نشان دادند." رئیسجمهوری آمریکا، جو بایدن هم در ورشو اعلام کرد که "نیروهای روسیه با سرسختی دلیرانه و استوار اوکراینیها روبه رو شدند".
دو سال بعد، سربازان اوکراینی بازهم سرگرم مقاومت در برابر حملات نظامی گسترده روسیه هستند، این بار در دونتسک، لوهانسک و مناطق دیگر. اما اکنون ستایش غربی ها به مراتب کمتر شده است. بسیاری از ناظران، به جای ستودنِ دلیری اوکراینیها، از این کشور به دلیل عدم تغییر مسیر جنگ و رو آوردن به یورش انتقاد میکنند. برای نمونه، در نوامبر گذشته، نخست وزیر ایتالیا، جورجیا ملونی، دیدگاه آشکاری را در گفت وگو با دو شهروند روس (که خود را به عنوان مقامات اتحادیه آفریقا جا زده بودند) بر زبان آورد: "از هرجهت، خستگی زیادی وجود دارد، باید حقیقت را گفت. ما نزدیک آن لحظهای هستیم که همه در می یابند که به یک راه برون رفت نیاز داریم."
چه بسا اوکراین هم اکنون نیز در حال بازداریِ یک مهاجم نیرومندتر باشد اما این دستاورد، اکنون بیشتر به یک بن بست – اگر نگوییم شکست – می ماند.
دگرگونی ذهنیت و ادراک جهانی، نمونه ای است از گمراهیِ ناشی از انتظارات؛ اینکه چگونه تصورات مربوط به برنده و بازنده، میتواند ارزیابیهای ما درباره اینکه چه کسی غلبه خواهد کرد را تباه سازد. هم ناظران بیرونی، هم کارشناسان و هم عامه مردم، دستاوردهای نظامی را به سادگی با ارزیابی پیروزیها و شکستهای میدان جنگ ارزیابی نمیسنجند، بلکه آن را با انتظارات خود مقایسه می کنند. به همین دلیل، ممکن است دولتی، قلمرو خود را از دست بدهد و باز هم به عنوان طرف برنده شناخته شود، اگر نمایشی فراتر از انتظار داشته باشد. در دیگر سوی، چه بسا یک دولت، سرزمینهایی را هم بگیرد و با این وجود، به عنوان طرف بازنده شناخته شوند اگر عملکردی پایین تر از انتظار داشته باشند. چنین داوری هایی درباره برنده و بازنده، هرچند هم نادرست باشند، ممکن است حتی به طرز شگفتی سرنوشت میدان جنگ را تعیین کنند. برای نمونه، اوکراین در هفتههای نخست یورشِ روسیه، قلمروی خود را از دست داد اما دفاع استوار و غیرمنتظره کییف موجب شد که کمکهای گسترده ای را از غرب دریافت کند و حتی در ماههای بعد شهرهای بسیاری را آزاد سازد.
گمراهیِ انتظارات، همچنین در یک جنگ مهم دیگر نیز خود را نشان داد: کارزار اسرائیل در غزه. هنگامی که این جنگ آغاز شد، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل قول بزرگی داد که "اسرائیل باید حماس را خُرد و نابود کند". اعلام اینکه او حماس را کاملاً از بین خواهد برد، یک اشتباه بود. حماس، سیال، پراکنده و بسیار مسلح است، به این معنی که تقریباً غیرممکن است اسرائیل بتواند آن را نابود کند. این وعده نتانیاهو موجب میشود که برای اسرائیل بسیار دشوار باشد که به عنوان برنده واضح این جنگ شناخته شود. هنگامی که انتظارات و واقعیت ها به هم برخورد میکنند، اغلب بحران رخ می نماید. نارضایتی اسرائیلیها از جنگ نتانیاهو میتواند پیامدی سترگ برای سیاست اسرائیل به همراه داشته باشد.
در نگاه نخست، چه بسا به نظر رسد که کلید موفقیت در جنگ، نمایش اطمینان بزرگ درباره پیروزی است. در گرماگرم جنگ، به هرحال، خوشبینی میتواند توانزایی کند در حالی که نومیدی ممکن است به واگرایی بینجامد. اگر همه فکر کنند که یک طرف در یک کارزار پیروز خواهد شد، ممکن است واقعاً پیروز شود. برای مثال، لئوی تولستوی در کتاب جنگ و صلح، می گوید که نیروهای روسی در جنگ آسترلیتز در سال ۱۸۰۵ از برابر فرانسوی ها گریختند، با اینکه آسیبهای دو طرف یکسان بود، تنها به این دلیل که نیروهای روسی گرفتار بحران عدم اعتماد به نفس شدند. تولستوی می نویسد: "ما به خودمان گفتیم که در حال باختن این جنگ هستیم و آن را باختیم".
اما یک اطمینان افراطی به موفقیت نیز ممکن است خطرناک باشد. ارزیابی اینکه در جنگ چه کسی برنده و چه کسی بازنده است، کاری است آکنده از ابهام و افراد چه بسا که داوری های خود درباره دستاوردهای میدان جنگ را با یک نقطه مرجع (آنهم دلبخواهی) – یعنی با انتظاراتشان – محک بزنند. به عبارت دیگر، تعیین برنده ی مفروض یک نبرد، ممکن است چندان ارتباطی با دستاوردهایی که در عرصه واقعی رخ میدهد، نداشته باشد.
به واقعهای که در سال ۱۹۷۵ رخ داد، توجه کنید زمانی که نیروهای خمرسرخ – یک گروه کمونیست در کامبوج – کشتی تجاری Mayaguez و سی و نه خدمه آمریکایی آن را در اختیار گرفتند. در واکنش، واشنگتن عملیات نجاتی را آغاز کرد که به یک شکست کامل تبدیل شد. چهل و یک نیروی نظامی ایالات متحده کشته شدند، بیش از ۵۰ نفر زخمی و سه نفر از تفنگداران دریایی آمریکایی هم تصادفا در کامبوج جا ماندند که دستگیر و اعدام شدند. خدمه مایاگوئز آزاد شدند اما نه به خاطر عملیات نجات بلکه به نظر میرسید که یک فرمانده خمرهای سرخ به اشتباه آمریکاییها را به اسارت گرفته بود و مقام های ارشد در کامبوج حتی پیش از آغاز حمله آمریکا، دستور آزادی آنها را صادر کرده بودند. بنابراین، عملیات نجات آمریکا دستاوردی به جز تلفات نداشت.
اما در داخل کشور، آمریکاییها این حمله را به عنوان یک موفقیت بزرگ میدیدند. در یک نظرسنجی، ۷۹ درصد از مردم عملکرد رئیسجمهور آمریکا، جرالد فورد، در این بحران را "عالی" یا "خوب" ارزیابی کردند، در مقابل ۱۸ درصد، آن را تنها "مناسب" یا "ضعیف" ارزیابی کردند. رتبه کلی اعتبار فورد هم بسیار افزایش یافت. یکی از دلایل اصلی این افزایش، انتظارات پایین آمریکاییها در مورد قابلیتهای نظامی کشور بود. ویتنام جنوبی به تازگی به دست نیروهای کمونیست افتاده بود، بنابراین اعتماد به نفس نظامی آمریکا بسیار پایین بود. این شد که آمریکاییها با خوشحالی مشاهده کردند که واشنگتن اقدامی به ظاهر قدرتمند انجام داده است. در یک نظرسنجی دیگر، ۷۶ درصد آمریکاییها با این عبارت موافقت کردند که "پس از دست دادن ویتنام و کامبوج، ایالات متحده برای بازگرداندن کشتی و خدمه اش، گزینهای مگر یک اقدام قاطع نداشت حتی با ریسک ورود به یک جنگ بزرگتر."
انتظارات بزرگ، برعکس، میتواند نارضایتی بزرگی به بار آورد. در سال ۱۹۶۷، رئیسجمهور آمریکا، لیندون جانسون، «کارزار پیشرو» Progress Campaign را آغاز کرد تا نشان دهد که ایالات متحده در ویتنام در حال پیروزی است. دولت آمارهای فراوانی را منتشر کرد تا نشان دهد که کمونیستها در حال افول هستند و اعتماد آمریکاییها را تقویت کند. حمایت عمومی به شکل درخوری افزایش یافت اما سپس، در ژانویه ۱۹۶۸، نیروهای کمونیست حملهای به نام "یورشِ تت Tet Offensive" را آغاز کردند و تقریباً به همه شهرهای اصلی در جنوب ویتنام حمله کردند. از نظر تاکتیکی، تت برای کمونیستها یک فاجعه بود زیرا نیروهای آمریکایی و ویتنام جنوبی خسارات سنگینی به آنها وارد کردند. اما آمریکاییها – که به آنها گفته شده بود که حریفانشان در حال از دست دادن توان خود هستند – حمله را به عنوان یک شکست میدیدند. اعتماد عمومی آمریکا به جنگ کاهش یافت. برای کمونیستها، یک شکست در میدان جنگ به یک برد راهبردی تبدیل شد زیرا این وضعیت، ایالات متحده را در مسیر دراز عقبنشینی قرار داد.
برای اوکراین، گمراه سازیِ انتظارات افراطی، در آغاز به سود کی یف کار کرد. پس از تجاوز روسیه، اوکراین به عنوان طرف ضعیف جنگ به شمار می آمد. مقام های دولتی آمریکا برآورد کردند که روسیه ممکن است بتواند در چند روز، بیشتر بخش های کشور را تصرف کند. وقتی که روسیه نتوانست پایتخت را به تصرف درآورد، کشورهای غربی تحت تاثیر عملکرد اوکراین قرار گرفتند که همین، آنها را تشویق به ارائه کمکهای مادی بیشتری کرد. در نتیجه، اوکراین زنجیره ای از پاتکهای موفق را آغاز کرد که تقریباً نیمی از قلمرویی که مسکو در اختیار داشت را آزاد ساخت.
اما ادامه این روند، کییف را با انتظارات بزرگی روبه رو کرد. ناظران غربی این احتمال را پیش کشیدند که اوکراین ممکن است روسیه خسته را از تمام قلمرویی که در سال ۲۰۲۲ در اختیار گرفته بود، بیرون براند و حتی چه بسا قلمروی را که مسکو در سال ۲۰۱۴ تصرف کرده بود، آزاد کند. برخی تحلیلگران، مانند «الیوت کوهن»، استاد دانشگاه جانز هاپکینز و مقام سابق وزارت امور خارجه، ادعا کردند که حملات اوکراین ممکن است به فروپاشی نظامی روسیه منجر شود. دولت اوکراین هم به دلایل خاص خود، چنین نگرشی را تشویق کرد.
رئیسجمهور اوکراین، ولادیمیر زلنسکی اعلام کرد که اوکراین تمام قلمروی خود را آزاد خواهد کرد و "تا آخر" خواهد جنگید بدون "تسلیم یا گفت وگو." مقام های برجسته اوکراین آشکارا ادعا کردند که رشته شکستهای روسیه ممکن است باعث کناره گیری رئیس جمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین شود.
با این حال، چنین انتظاراتی یکسره غیر واقعی بودند. روسیه، تلفات دهها یا حتی صدها هزار نفری را تحمل کرد اما همچنان قویتر از اوکراین ماند. تولید ناخالص داخلی روسیه، ۹ برابر اوکراین بود و جمعیتش بیش از سه برابر آن. مسکو در پی تحمل پسرفت هایی در جنگ، نیروهای بیشتری را به میدان آورد، ماهها سرگرم مین گذاری و آماده کردن دیگر سپرهای دفاعی خود شد و آموخت که از پهپادها به طرز موثرتری استفاده کند. به همین دلیل، وقتی اوکراین یک حمله بسیار موردِ انتظار را در ژوئن ۲۰۲۳ آغاز کرد، با مقاومت شدیدی روبه رو شد و به سرعت از تکاپوی نظامی اش باز ایستاد.
در غرب، انتظارات بیش از اندازه برای موفقیتِ نزدیک کییف، به ناخرسندی گسترده از پاتک های اوکراین و نیز پیشبینیهایی تلخ از آینده جنگ انجامید. سناتور جمهوریخواه رون جانسون Ron Johnson در دسامبر گفت: "من میدانم همه میخواهند اوکراین ببرد اما چنین چشم اندازی را نمی بینم." یک نظرسنجی از اروپاییها در همین آغازه ۲۰۲۴ نشان می دهد که تنها ده درصد پیشبینی می کنند که اوکراین در میدان جنگ پیروز خواهد شد، در حالی که ۲۰ درصد پیشبینی می کنند که روسیه پیروز می شود و ۳۷ درصد هم حصول یک توافق را پیشبینی می کنند. مقام های آمریکایی و اروپایی – با این نگرانی که این جنگ به یک بن بست رسیده و اوکراین با کمبود نیروی رزمنده و تجهیزات روبه روست حتی با کی یف درباره پذیرش گفت وگوهای صلح رایزنی کرده اند.
این ذهنیت نومیدانه به افزایش بدبینی درباره ارائه کمک های بیشتر به اوکراین انجامیده است. برای نمونه، مایک لی Mike Lee، سناتور جمهوریخواه، در ماه اکتبر این جنگ را "یک جنگ بی پایان تازه برای آمریکا" نامید. در ماه دسامبر، رئیس مجلس نمایندگان، مایک جانسون Mike Johnson، گفت: "به نظر میرسد چیزی که دولت بایدن می خواهد، میلیاردها دلار پول بیشتر، بدون یک نظارت مناسب، بدون یک راهبرد روشن برای پیروزی و بدون هیچ گونه پاسخگویی است که من فکر میکنم مردم آمریکا شایسته آن هستند." در ژانویه، نخست وزیر اسلواکی، روبرت فیکو Robert Fico اعلام کرد که تنها راه پایان دادن به این جنگ، واگذاری قلمروهایی توسط اوکراین است.
برای اوکراین، افزایش بدبینی، البته، خبر بدی است اما این نومیدی با نوری ناگهانی در انتهای تونل همراه می شود و احتمالاً دوباره موجب خواهد شد که کییف در نگاه مردم، همان داوودی به نظر رسد که در برابر یک جالوت بزرگ ایستاده و انتظارات عمومی از آینده جنگ هم پایین بیاید. اگر این گونه شود، تحلیلگران ممکن است پایمردی اوکراین در مقابل روسیه را ستایش و از سرعت کند تحرکات روسیه انتقاد کنند. به هرحال، روسیه با وجود قدرت بیشترش، همچنان در تکاپوی تصرف قلمرو اوکراین است و کییف در برخی زمینههای جنگ – مانند حمله به نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه – پیروزیهای روشنی را تجربه کرده است. همین که اوکراین پا به پای روسیه می جنگد، یک دستاورد بزرگ برای کی یف است. در اینجا، اوکراین میتواند انتظارات عمومی را بهتر مدیریت کند: با ترکیب اعتماد به موفقیت بلندمدت با ارزیابی واقعگرایانه از مشکلات کوتاهمدت خود. به عنوان مثال، اوکراین باید به سیاستگذاران و مخاطبان جهانی خود بگوید که این کشور یک قدرت فرودست است که با یک دیکتاتور خشن و چه بسا سومین نیروی نظامی جهان هماوردی میکند و با این حال، سرانجام در مبارزهاش برای استقلال، پیروز خواهد شد. این روایت، ممکن است به روان شدن کمکهای بیشتری از غرب، یاری رساند.
برخلاف اوکراین، اسرائیل دههها در زمینه گمراهی انتظارات افراطی تجربه دارد و آغاز این تجربه به جنگ یوم کیپور در اکتبر ۱۹۷۳ باز می گردد. در طول این جنگ، اسرائیل به روشنی نیروهای نظامی مصر و سوریه را شکست داد، با این حال اسرائیلیها این عملیات را به عنوان یک شکست پرهزینه میدیدند. با پایان آن نبرد، اسرائیل کمیسیونی را برای تعیین عوامل خطاها برپا کرد. در نتیجه مقامات برجسته ارتش اسرائیل کنار گذاشته شدند. همچنین گلدا مائیر، نخست وزیر اسرائیل هم کنارهگیری کرد.
اسرائیلیها تاحدودی به این دلیل ناخرسند بودند که جنگ یوم کیپور، یک شکست اطلاعاتی برای دولت بود. اما دلیل عمیقترش این بود که اسرائیلیها انتظارات بسیار بالایی از ساختار نظامی خود داشتند، انتظاراتی که ریشه در تجربههای گذشته داشت. در جنگ شش روزه ۱۹۶۷، اسرائیل به سرعت یک ائتلاف از کشورهای عربی را شکست داد که موجب شد اسرائیلیها باور کنند که نیروی نظامی آنها، به عبارتی، شکست ناپذیر است. اگر از این زاویه نگاه کنیم، جنگ دشوارتر ۱۹۷۳ همچون یک شکست به چشم می آمد. (خودباوری بیش از حد اسرائیلیها در سال ۱۹۷۳ همچنین به یک شکست اطلاعاتی منجر شد چرا که اسرائیلیها می پنداشتند که کشورهای عربی هرگز شهامت حمله به آنها را نخواهند داشت.) در همان زمان، در مصر، فاجعه ۱۹۶۷ انتظارِ موفقیت در سال ۱۹۷۳ را به شدت پایین آورد. هنوز هم مصریها جنگ اکتبر را به عنوان یک پیروزی جشن میگیرند، حتی اگر در میدان نبرد باخته باشند.
این الگو در سال ۲۰۰۶ نیز تکرار شد، زمانی که اسرائیل با حزبالله – یک گروه مسلح حامی ایران – در قلمرو لبنان جنگید. اسرائیل صدها نفر از مبارزان حزبالله را در این جنگ کشت و پس از آن، مرز اسرائیل – لبنان آرامتر شد چراکه نیروهای حزبالله با سربازان ارتش لبنان و نیروهای سازمان ملل جایگزین شدند. با این حال اسرائیلیها همچنان این جنگ را به عنوان یک شکست میدیدند. آنها فرض کرده بودند که چند هزار نفر از مبارزان حزبالله هیچ گونه برابری ای با نیروی نظامی قدرتمند اسرائیل ندارند و این گروه مسلح نابود خواهد شد. این بود که وقتی حزبالله زنده ماند و به شلیک موشک به سمت قلمروشان ادامه داد، اسرائیلی ها خشمناک شدند. حتی یک وزیر دفاع پیشین اسرائیل، «موشه آرنس»، در این باره گفت که اسرائیل "یک پیروزی را در لبنان به حزب الله هدیه داد." نظرسنجیها نشان میداد که بیشتر اسرائیلیها خواهان کناره گیری ایهود اولمرت، نخست وزیر، بودند (هرچند او برای چند سال دیگر هم در قدرت ماند). بر همان روالِ جنگ یوم کیپور، دولت اسرائیل یک کمیسیون رسمی برای بررسی اشتباهات برپا کرد.
اکنون گمراهیِ انتظارات ممکن است اسرائیلیها را تشویق کند تا جنگ خود در غزه را هم به عنوان یک شکست ببینند. حماس هم همانند حزبالله، از حیث تجهیزات جنگی، از اسرائیل ضعیفتر است و همین مسئله، اعتماد اسرائیلیها را به این باور تقویت میکند که نیروهای نظامی شان باید به آسانی برنده می شدند. مقام های اسرائیلی هم این انتظارات را با انتشار وعده های بزرگ تقویت کردند. نمونه آن، وعده های نتانیاهو است که همانند پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم جنگ در غزه با پیروزی اسرائیل پایان خواهد یافت. او در ماه فوریه اعلام کرد که برای اسرائیل "گزینه دیگری جز پیروزی کامل و نهایی وجود ندارد." برای نتانیاهو خوشایند است که از چنین شعارهایی برای کسب حمایت، نمایش اراده و توجیه هزینه انسانی جنگ استفاده کند اما اهداف جنگی بیشینه و قولهای پیروزی، اسرائیلیها را برای نومیدی آماده میکنند چرا که تنها یک پیروزی کامل را نتیجه ای قابل پذیرش می دانند. اکنون برای کسب پیروزی، یا باید حماس را بهطور کامل از غزه حذف کنند یا آن را وادار به تسلیم سازند که بعید است هیچ کدام از این دو گزینه، عملا رخ دهد.
روز به روز روشن تر می شود که شکست حماس، به هیچ روی کار آسانی نیست. حماس یک سازمان عمیق و ریشهدار است که از طریق شبکههای خانوادگی و قبیلهای عمل میکند. این سازمان بخشی از "محور مقاومت" است: شبکه ای از عوامل دولتی و غیردولتی که شامل ایران، حزبالله، حوثیها در یمن و گروههای مختلف در عراق و سوریه می شود و همه اینها میتوانند از حیث دیپلماتیک و نیز با حمایت مادی به مبارزان حماس کمک کنند. حماس ماهها زمان داشته است تا تونلها و دیگر امکانات دفاعی را در غزه آماده کند. به همین دلیل، اگرچه حماس آسیبهایی را متحمل شده اما نزدیک به نابودی نیست. اسرائیل ادعا میکند که ۱۳هزار رزمنده حماس را کشته است اما برآورد می شود که نیروهای مسلح این گروه دست کم سی هزار یا بیشتر باشند. حمایت از حماس در میان فلسطینیها در نواحی اشغالی کرانه باختری افزایش یافته و اسرائیل ممکن است از سوی کشورهای عربی برای پایان دادن به این جنگ زیر فشار قرار گیرد. همچنین آمریکا نیز اخیراً انتقادات خود را از شمار بالای قربانیان فلسطینی افزایش داده است. در یک نمونه، جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، به نتانیاهو هشدار داد که دست به عملیات نظامی گسترده در رفح نزند، کاری که نتانیاهو می گوید برای از بین بردن حماس ضرورت دارد. حتی برخی مقام های برجسته اسرائیلی نیز نگران یک جنگ بیپایان هستند و آگاهند که رسیدن به پیروزی مطلق، ممکن نیست. در ژانویه گذشته، گدی آیزنکوت، یکی از اعضای کابینه جنگی اسرائیل، دربارهی جنگ با حماس گفت: "هر کس که از شکست مطلق سخن بگوید، حقیقت را نمیگوید."
حماس اما، برعکس اسرائیل، از سطح انتظارات موجود بهره میبرد. ناظران ممکن است نفس بقای این گروه را به عنوان طرف ضعیف تر جنگ، گونه ای از پیروزی ببینند، همچنان که که درباره حزبالله در سال ۲۰۰۶ این گونه شد. بنابراین، در درازمدت، کارزار اسرائیل ممکن است به تقویت حریف بینجامد یا از دل آن یک سازمان تازه و حتی خطرناکتر سر بر آورد.
امروز، برای اسرائیل، احتمالاً خیلی دیر است تا بتواند سطح انتظارات را دوباره تنظیم کند به ویژه که هرگز به عنوان طرف ضعیف جنگ (برخلاف اوکراین) در نظر گرفته نمی شود. احتمالاً اسرائیلیها به جنگ به عنوان یک کارزار پرهزینه و فرصت های از دست رفته مینگرند و چه بسا هم به عنوان یک شکست بزرگ. نظرسنجیها در اسرائیل نشان میدهد که اعتماد به امنیت کشور کاهش یافته است. این ذهنیتِ شکست ممکن است پیامدهای ژرفی برای سیاست و جامعه اسرائیل داشته باشد. در درون کشور، چنین پیامدی می تواند یک احساس تنگنا و حصر، ظهور تندروی در سپهر سیاسی اسرائیل و تکاپوی یافتن کسانی برای قربانی شدن باشد. اما بازگردآوری هزینه ها و خسارت ها همچنین میتواند اراده بیشتری را برای واگذاری امتیازاتی به فلسطینیان پدید آورد، همان طور که شکست سال ۱۹۷۳، اسرائیلیها را به مبادله سرزمینی با مصر ترغیب کرد. گمراهی ناشی از انتظارات افراطی، یک پدیده دشوار برای کشورهای قدرتمند است اما گاه انتقاد از خود، برای رسیدن به صلح، یک ضرورت است.
نویسنده: «دومینیک تیرنِی» دانشیار علوم سیاسی دانشگاه اسوارثمور، همکار ارشد موسسه پژوهش های سیاست خارجی و نویسنده کتاب «روش درستِ باختن در جنگ: آمریکا در دوران جنگ های غیرقابل پیروزی»
منبع: دیپلماسی ایرانی/دیپلماسی ایرانی
پایان/
نظر شما